بسم الله الرحمن الرحیم

دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده

دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.

می گفت منم میخوام بیام گچساران

بهش می گفتن مامان نمیاد ها!

می گفت چرا میاد

شب که توی گهواره تش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران


صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن

دخترک توی گهواره خواااب.

چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود

چقدر سفارشش رو بهم می کردم


همه رفتن و آخر از همه هم داداش رفت

حس کسی رو داشتم که توی قبر گذاشتندش و رفتن

همه ی متعلقات و عزیزان و وابستگی ها او رو گذاشتن و رفتن.

ابکی لظلمت قبری.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مقداد تبلیغ هنرمندانه دانلود آهنگ جديد شاد گاه نوشت های یک بانو تمشک مگ وب گردی مد و پوشاک Brian kyokushin-kan Hamedan